جدول جو
جدول جو

معنی خشکه کار - جستجوی لغت در جدول جو

خشکه کار
قسمتی از مجرای قنات که آب از کف و دیوارۀ آن تراوش نمی کند و فقط برای عبور آب کنده می شود
فرهنگ فارسی عمید
خشکه کار
(خُ کَ / کِ)
کارنو در کندن قنات، حفر قنات در قسمتهای خشک آن، مقابل آب ده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خشت کار
تصویر خشت کار
کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن، خشت مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
خار خشک، آهنی که در بیابان در راه دشمن ریزند تا مانع از عبور سوار و پیاده گردد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آب دهان خشک شده، کنایه از تشنه. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
استاد بنایی که کار آن بنا کردن با خشت خام است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شاکار، کار بزرگ، (برهان قاطع)، کار بی مزد باشد که مردم را بزور بر آن دارند، (فرهنگ سروری)، بمعنی بیگار است که کار فرمودن بی مزد باشد یعنی مردم را کار فرمایند و اجرت و مزد وی ندهند، (برهان قاطع)، فریب و دغای عظیم و با لفظ زدن بظرافت فریب دادن، (آنندراج) (بهار عجم) (فرهنگ نظام)، رجوع به شاکار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
ریزبین. نکته سنج. نکته گیر:
که شنیدم بخردی از خویشان
خرده کاران و چابک اندیشان.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مَ / مِ)
کار خوب و پسندیده. (آنندراج) :
چاک در پیرهن یوسف عقل افکندند
چشمه کاریست که در دست زلیخای دل است.
صائب (از آنندراج).
رجوع به چشمه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ)
بقول. حبوب. اثمارخشک. مقابل تره بار. خشکبار. رجوع به خشکبار شود
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ / کِ)
دیم کاری در زراعت. (یادداشت بخط مؤلف) ، نوکاری در قنات. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشت کار
تصویر خشت کار
استاد بنائی که کار او بنا کردن با خشت خام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
آنکه در کار و هنر خویش دقیق و باریک بین است زیبا کار
فرهنگ لغت هوشیار
افسونگر، طناز، عشوه پرداز، عشوه زن، عشوه گر، لوند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کارخانه، خانه داری
فرهنگ گویش مازندرانی
نهری است که از رودخانه ی هرازآمل منشعب شود
فرهنگ گویش مازندرانی
باد گرمی که موجب خسارت به اراضی شود و به باد سام نیز معروف
فرهنگ گویش مازندرانی
کشت دیم
فرهنگ گویش مازندرانی
محصولاتی که بدون نیاز به آبیاری کردن کشت شوند
فرهنگ گویش مازندرانی